یاسین جونیاسین جون، تا این لحظه: 13 سال و 19 روز سن داره

عشق مامان و بابا

بدون عنوان

  روز پنجم عید خانوادگی با بابابزرگ و دایی و زن دایی جون رفتیم جنگل خیلی خوش گذشت و تو کلی اب بازی کردی .و ماشینت رو هم برده بودیم و تو چمنا واسه خودت رانندگی میکردی. ...
29 فروردين 1392

بدون عنوان

  نانازی من همش دوست داشتی تو حیاط با ببعی ها بازی کنی واسه خودت حال میکردی. ...
29 فروردين 1392

مسافرت فروردین 1392

سلام قند عسلم .پسر نازنینم .گل مامانی هستین و منم سر کارم.یکم کارم سبک شده بود و گفتم خاطرات تعطیلی عید رو برات بنویسم که بعد تو وبلاگت بگذارم . عشق من وبابایی اول از هر چیزی باید سال نو رو بهت تبریک بگم .به امید خداسال خوبی رو داشته باشی وازش میخوام که همیشه پشت وپناهت باشه و در سال جدید برات ارزوی سلامتی وتندرستی و شادکامی دارم.ودر کنار هم زندگی شیرینی داشته باشیم و.لذت ببریم و از اینکه خدای مهربون تو رو به ما هدیه داده تشکر کرده و احساس خوشبختی کنیم. عشق من ساعت عید من سر کار بودم و باباجون هم دنبال کارهاش و تو هم خونه مامانجی بودید. عمه گیتا از شیراز خانوادگی اومده بودند تهران خونه مامانی و همه با هم رفته بودین خونه مامانجی و سال تحویل ا...
29 فروردين 1392